شما نسل روغن نباتی هستید، مملکت اگر بدست شما ترسوها بیفتد باید فاتحه اش را با صدصلوات پیوستی خواند! ، شما برای در رفتن از کلاس های دانشگاه آزاد(شما بخوانید آزاداسلامی) ساخته شده اید. اصلا نمی توانید تصورش را هم بکنید جنگیدن با دشمن یعنی چه و... اینها همه طعنه هایی بود که تا همین یکسال پیش نصیب نسل سومی ها می شد.
مگر ما چه گناهی کرده بودیم که زمان جنگ هنوز در این دنیا نبودیم؟ اصلا از کجا معلوم اگر من 20سال پیرتر بودم حالا اسم همین اتوبان شهید همت به نام من و امثال من نبود؟ این جفایی بود که سالها در حق نسل سوم و بیدار انقلاب روا می شد. اما گذشت و گذشت... 20سال از جنگ گذشته است. حالا دیگر بسیاری از ترسوهایی که در ان دوران در لانه موش پنهان شده بودند به ناحق برخی مناصب را بدست گرفته اند و حتی سالی یکبار سراغ آن مادر شهیدی که تنها فرزندش را به راه عشق سپرده بود نمی روند. اینها آنقدر حرام خورده اند که حتی صدای سرفه های جانباز شیمیایی را از پشت درب اتاق مدیریتشان نمی شنوند.
اینجا ایران است سال 1388و انتخابات ریاست جمهوری در حال برگزاریست. برخی حام ینخست وزیر دوران جنگ اند که در معرکه استعفا داده بود و حالا بعد از بیست سال سکوت درمقابل بسیاری از ظلم ها، به خیال خودش احساس تکلیف کرده است، عده ای هوادار سرداری هستند که مدتهاست واژه دکتر را بیشتر می پسندد تا سردار! گروهی حامی کروبی و عده ای هم خواهان احمدی نژادند.
بگذاریم و بگذریم از مناظره ها و تب و تاب انتخابات... نتیجه اعلام شده است. موسوی وکروبی صراحتا در مقابل نظام ایستاده و رضایی هم مودبانه تر در صحت انتخابات تشکیک می کند.
هوا تاریک است و مقداری گرد و غبار در فضای کشور پیچیده است بوی سوختن مشکوکی هم استشمام می شود انگار قرار است اتفاقاتی بیفتد این را می توان از چهره نورانی آقا یا بقول حسین قدیانی –حضرت ماه- هم فهمید. خیلی از همان هایی که ادعای سرداری جنگ را داشتند با مواضع دوپهلویشان گند بالا آوردند . بسیاری از آنهایی که خود را استوانه انقلاب می دانستند در حد یک مکعب مستطیل هم ظاهر نشدند و چه نعمتی بود این فتنه که هرچه آشغال و زباله در دریای انقلاب بود به یکباره به روی آب آمد.
اینها همه در حالی بود که شبها وقتی به چت روم ها سر می زدی یا در بین وبلاگها سرکی می کشیدی حضور بی نظیر بلاگرهای جوان ارزشی چشم نواز بود همان هایی که به قول بعضی نسل روغن نباتی بودند حالا روی بعضی سردارها و حتی برخی روحانیون را سیاه سیاه سیاه کردند تا کور شد چشمی که در معرکه، بریدن سر حسین را ببیند و سکوت کند.
من یقین دارم امروز روح حاج همت و دیگر دوستانش هم بیش از همه از همین نسل سومی ها شاد است . اصلا برای همین ذوق و خوشحالی بود که سردار هور بعد سالها به شهرش بازگشت. من مطمئنم علی هاشمی از حضور بچه های اهواز در صحنه راضی است که امسال ما را میهمان نگاه آسمانی اش کرد.
و امروز کم کم به سالگرد شروع هشت ماه نبرد مقدس سایبری نزدیک می شویم.